معرفی کتاب تراژدی نوسازی روسیه؛ معادله امنیت و توسعه
نوسازی بهمنزلة یکی از مکاتب توسعه، مفهومی جدید و مربوط به پس از جنگ جهانی دوم است. با این حال، مفهوم «نوسازی» از دگردیسی و تحول پارادایمی در نگاه به انسان و جهان حکایت دارد که پس از رنسانس غربی و تحت تأثیر انقلاب صنعتی و روند رو به رشد مدرنیزهسازی در غرب و توسعۀ ارتباطات، بهصورت نیازی برای ممالک مختلف درآمده است. این پدیده، خاص تجربۀ جوامع غربی در سدههای پس از رنسانس است و از طریق استعمار به سایر جوامع و سرزمینها کشیده شد. تمدن بورژوازی غرب از این طریق به شکافی جهانی دامن زد که هنوز هم آثار و عواقب آن در قالب جهانیشدن ادامه دارد. در حقیقت، روند نوسازی و صنعتیشدن و حرکت بهسوی جهانی جدید در جوامع غربی بهصورت آرام، تدریجی، خودجوش و از بستر شرایط خاص هر جامعه شکل گرفت و از سدههای بعدی جوامع دیگر را نیز درگیر کرد.
روسیه یکی از جوامعی است که موضوع نوسازی، از همان ابتدای طرح و توسعه، در آن اهمیت یافت و از سدۀ شانزدهم بهشکل محدود و سپس بهتدریج و بهشکل گستردهتری با این مسئله رویارو شد. از سدۀ بیستویکم نیز همچنان موضوع نوسازی در محافل حاکم در روسیه مطرح و بهطور جدی از سوی تحلیلگران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پیگیری میشود.
کتاب تراژدی نوسازی روسیه؛ معادلة امنیت و توسعه تألیف دکتر جهانگیر کرمی، دانشیار دانشگاه تهران و رقیه کرامتینیا دانشآموخته کارشناسیارشد رشتة مطالعات روسیه است که انتشارات دانشگاه تهران در 220 صفحه آن را منتشر کرده است. این کتاب تلاشی است برای تبارشناسی موضوع نوسازی در تاریخ روسیه و سعی دارد در واکاوی موضوع نوسازی در سرزمین روسیه به این مسئله بپردازد که چرا با وجود دیرپایی توجه به امر نوسازی در روسیه و انجام برنامههای بزرگ و دستیابی به موفقیتهای گسترده، این امر همچنان مسئلهای مطرح برای روسیه است. بهبیان روشنتر، هنوز هم دولت روسیه این پروژۀ بزرگ را به سرانجام نرسانده و همواره پس از دورههای نوسازی، شاهد بازگشت به قبل از آن بوده است؛ گویی این سرزمین در دور باطلی از نوسازی و کهنگی گرفتار آمده است، بهطوری که میتوان نوسازی را «تراژدی بزرگی» در جامعه و حکومت روسیه دانست که با وجود نزدیک به پنج سده درگیری مستقیم و غیرمستقیم با آن، همچنان معضل و چالشی بنیادین پابرجا مانده است.
افزون بر این، کتاب پیشرو میکوشد به پرسشهایی پاسخ گوید که در رابطه با آغاز، روند و انجام این موضوع مطرح میشود؛ اینکه چه عواملی در شکلگیری روند نوسازی در دوران مختلف تاریخی و معاصر روسیه نقشآفرین بوده است؟ مهمترین دورههای نوسازی و بهعبارتی جهشهای نوسازی در روسیه مربوط به کدام مقطع زمانی میشود؟ چرا هنوز هم پس از سی سال از زمان فروپاشی شوروی، روسیه همچنان در برابر فشارهای اقتصادی غرب اینگونه آسیبپذیر است و همچنان اندیشمندان روس از مشکل نوسازی در این کشور سخن میگویند؟ محور اصلی مباحث در این اثر، اغلب در راستای پاسخ به این پرسش اصلی تنظیم شده است که چرا نوسازی در روسیه، مسیری را نپیمود که همتایان غربی آن طی کردهاند؟ و چگونه این روند در روسیه نه به توسعۀ سیاسی رسید و نه بهلحاظ اقتصادی روسیه را از وابستگی به غرب بینیاز کرد؟
در پاسخ به این پرسشها این ایده مطرح میشود که در روسیه، بهموجب شرایط خاص جغرافیایی و تاریخی تکوین ملت و دولت روسی، همواره جامعة روس به دولتی مقتدر و متمرکز نیازمند بوده و تمرکز قدرت دولت و اقتدار تام آن بهنوبة خود، بسترهایی را فراهم کرده است که در نتیجۀ آن، نوسازی در روسیه بیشتر از طریق دولت و اغلب هم بهشکل اقتصادی و صنعتی بوده و به افزایش قدرت و اقتدار دولت و در نهایت تضعیف نوسازی سیاسی و سطحیماندن نوسازی اقتصادی انجامیده است. از این منظر، بهدلیل دولتیبودن نوسازی، هیچگاه این امر ژرفای اجتماعی لازم را برای رقابتپذیری و ابتکارجویی نیافت و در بستر اقتصاد عمومی این سرزمین ماندگار نشد و در نتیجه، بهناچار همچنان سطحی و آسیبپذیر مانده است. این موضوع مسئلۀ نوسازی و اصلاحات روسیه را بهشکل تراژدی درآورده و همچون معمایی حلنشده باقی گذارده است، بهطوری که شرایط محیطی، همواره وجود دولت قدرتمندی را ضروری کرده است. دولت قدرتمند روسی نیز، بهدلیل تهدیدهای محیطی داخلی و خارجی، نیازمند نوسازی و توسعه بوده است و اغلب خود متکفل این امر میشود. اما، با وجود موفقیت اولیه، از تداوم آن در رقابت جهانی ناکام میماند.
آنچه حتی امروزه نیز روسیه در اثر تحریم غرب، با آن دستبهگریبان است، بهخوبی چنین مشکلی را نشان میدهد. آسیبپذیریهای اقتصادی روسیه در برابر این تحریمها، در پایه و بنیاد، ناشی از ژرفانیافتگی فناوری و نبود نقش مؤثر بخش خصوصی و به بیان بهتر، نبود ریشههای اجتماعی نوآوری، ابداع و خلاقیت است و وجود دولتی قدرتمند در همۀ حوزهها و از جمله در حوزۀ اقتصادی، امکان پرورش اجتماعی دانش فنی را محدود کرده است. مادامیکه دولت به اقتباس فناوری از غرب روی آورد، درحالیکه بخش خصوصی قدرتمندی وجود ندارد که در سطح ملی، فناوریها را رقابتپذیر و از این طریق، قدرت رقابت بینالمللی را کسب کند، امکان فراتررفتن از فناوری اقتباسی وجود ندارد و هر پیشرفتی به گسترش ظرفیتهای موجود در درون همان پارادایم یا موج فناوری محدود باقیمانده است.
در این کتاب سعی شده است بر مبنای پژوهشی توصیفی- تحلیلی و بیشتر با استناد به منابع و دادههای روسی، سیر تاریخی نوسازی سیاسی و اقتصادی در روسیه و تأثیر متقابل هر کدام بر دیگری بررسی شود. این بررسی حاکی از افتوخیزهایی در چگونگی پیشبرد نوسازی و توسعه در روسیه و معرف الگوهای خاصی است؛ به این صورت که جامعۀ روسیه از دورهای از روند توسعۀ طبیعی خود بازماند و در دورههای بعد، بهمنظور جبران راه بازمانده، توسعۀ شتابانی را در پیش گرفت و سعی داشت خود را بهپای همسایگان اروپایی خود برساند. با این حال، روسیه در این شتاب فزاینده، از ادامۀ مسیر سر باز زد و حتی چند گام به عقب برداشت. چنین روندهایی بارها در تاریخ روسیه مشاهده میشود، بهگونهای که هر دورۀ اصلاحات با دورۀ ضداصلاحات همراه شد.
ویژگی مهم روسیه در موضوع نوسازی و رویارویی با مسئلۀ غرب آن است که در شمار نخستین سرزمینهایی محسوب میشود که بهلحاظ جغرافیایی و تاریخی در معرض آثار و نتایج این پدیده بوده است. با وجود این، برخلاف ملتهایی چون هند، چین، ژاپن و سایر ممالک، نتوانست تکلیف خود را روشن کند و در نتیجۀ این وضعیت است که هنوز هم نه تکلیف نوسازی و غرب روشن شده و نه جامعۀ روسی به اجماعی جدی در این رابطه رسیده است. همچنین، دولت روسیه با یکسری جنگها و شکست در آن، متوجه اتفاقات جدیدی شد که تا پیش از آن سابقه نداشت. در حقیقت، جنگ با برخی دول غربی موجب تحرکبخشی به امر نوسازی، آن هم از بالا، بهگونهای فرمایشی، همراه با بسیج منابع و امکانات موجود در جامعه بود.
مباحث این کتاب همچنین، به شدت و ضعف اقدامات و سیاستهای حاکمیت روسی در راستای نوسازی سیاسی و اقتصادی اشاره میکند. افزون بر این، ارائۀ تعریفها و دیدگاههای گوناگون دربارۀ نوسازی نیز از ملزومات مباحث این کتاب است که در حد لازم، به آن توجه شده است. برای بسط ایدۀ اصلی، در این کتاب روند تکوین نوسازی در دوران تاریخی و معاصر روسیه و تحلیل عوامل و مؤلفههای مؤثر بر آن مطرح و بر مبنای آن فصلهای لازم ارائه شده است.
ساختار کتاب با توجه به اهداف پژوهش، متشکل از مقدمه و هشت فصل است. در فصل نخست مبانی نظری نوسازی بررسی شده است و به خواننده در رسیدن به چارچوبی تحلیلی کمک میکند. فصل دوم به سیر کوتاهی در تاریخ روسیه از دوران کهن تا دورۀ جدید اختصاص دارد. ارائۀ این فصل بیشتر از آن جنبه است که مخاطب را برای ورود به مباحث اصلی کتاب آماده کند (که در جریان تحولات تاریخی مطرح خواهد شد).
در فصل سوم، ضمن بیان نمودها و نمونههایی از نشانههای نوسازی در دورههای کهن تاریخی، روند تغییر و تحولات دولت و جامعۀ روسی در دورههای روس کییفی و حاکمیت اردوی زرین و یوغ مغول یعنی تا دورۀ پیش از شکلگیری دولت مسکوی بررسی شده است و به تحولاتی اشاره دارد که نقش مثبت و پیشران و حتی نقش منفی و پسران در توسعه و نوسازی دولت روسیه نقش داشته است. بررسی نوسازی در این دوران تاریخی با توجه به این واقعیت واکاوی شده است که هر چند مفهوم نوسازی امر جدیدی تلقی میشود، در سیر تاریخی جوامع و فرهنگها میتوان برخی نمونهها و نمودهای آن را بهاشکال محدود و متفاوتی مشاهده کرد. در واقع، اینکه همۀ جوامع در سیر تاریخی خود، به موضوع پیشرفت توجه داشتهاند، امری طبیعی است. جامعۀ روس نیز از زمان شکلگیری نخستین دولت خود در سدۀ نهم میلادی تا دوران مدرن، تجربیاتی را در این مسیر از سر گذرانده و دستاوردهایی هم داشته است.
در فصل چهارم که در واقع به دورۀ شکلگیری دولت مسکوی و استقلال روسیه اختصاص دارد، نخستین جرقههای توجه روسیه به غرب و نوسازی غربی، طرح و بررسی میشود. این فصل برای درک و تحلیل بهتر فصل بعدی کمک خواهد کرد که به عصر امپراتوری اختصاص دارد و در آن به جهشهای آنی روسیه در راستای نوسازی در دورۀ پتر کبیر اشاره خواهد شد. نمونههایی که در این فصل بیان میشود، این واقعیت را روشن میکند که توجه روسیه به امر نوسازی و قرارگرفتن در مسیر آن، هر چند با گامهای آرام، اما پیش از پترکبیر آغاز شده بود.
فصل پنجم به روند نوسازی در عصر امپراتوری اختصاص دارد. در واقع، مهمترین و کلیدیترین فصلی است که مسئلۀ نوسازی در روسیه را طرح میکند. طرح مباحث مربوط به اصلاحات پترکبیر شالودۀ اصلی نوسازی روسی را تشکیل میدهد و اصلاحات کاترین دوم و پس از آن الکساندر دوم، از مهمترین مباحثی است که در این فصل مطرح شده است.
فصل ششم بر نوسازی در دوران حاکمیت کمونیستی تمرکز دارد. شاید بتوان گفت اهمیت این دوره از نظر مباحث نوسازی با دورۀ پترکبیر قابلقیاس است؛ هر چند تفاوتهای عمیقی بین این دو دورۀ تاریخی وجود دارد و هر کدام اهمیت خاص خود را در تاریخ روسیه دارد. با اینحال، جهش نوسازی روسیه در دورۀ استالین بهقدری شایان توجه است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت. بنابراین، در این فصل ضمن شرح و بسط تغییرات بنیادینی که در شکل و شیوۀ حکومت در این دوره ایجاد شد، به مهمترین تحولات مرتبط با نوسازی روسی در دورۀ شوروی پرداخته شده است. علاوهبر آن، جنبههای عمیقاً متضاد نوسازی اقتصادی و سیاسی در این دوره بررسی میشود.
فصل هفتم به روند نوسازی در روسیۀ جدید اختصاص دارد که در ذیل بخشهای یلتسین و نوسازی غربی، پوتین و نوسازی دولتگرا، مدودیف و بازاندیشی نوسازی و سرانجام تحلیل و نقد نوسازی دورۀ جدید مطرح شده است. توجه به دورههای تاریخی در فصلهای گذشته، موجب پیدایی شواهد و نشانههایی شد که امکان ترسیم الگوهای خاصی را برای نوسازی روسی در فصل بعدی فراهم آورده است.
بنابراین، پس از طرح مباحثی که در واقع بر سیر تحولات و رویدادهای مرتبط با موضوع کتاب تمرکز دارد، در فصل هشتم، مقایسۀ الگوهای نوسازی روسیه از نظر میگذرد. نوسازی بدون مردمسالاری، بسیج ملی برای نوسازی، اقتدارگرایی و نوسازی از بالا، مهمترین مواردی است که در بررسی ماهیت نوسازی روسیه معرفی شده است.
در فصل نهم عوامل جغرافیایی مؤثر بر نوسازی تجزیهوتحلیل شده است. این عوامل در قالب جغرافیای طبیعی، بیکرانگی سرزمینی و آسیبپذیری مرزها، مشکل دسترسی دریایی و پراکندگی جمعیت را مطرح میکند.
سرانجام، در فصل دهم نقش و کارکرد عوامل ساختاری مانند دولت و نتایج نوسازی بررسی و در پایان نیز نتیجهگیری نهایی از مباحث کتاب به خوانندگان ارائه شده است.
دیدگاهتان را بنویسید