معرفی کتاب: توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان؛ چرا احساس میکنیم نسلهای سوختهایم؟
کتاب توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان؛ چرا احساس میکنیم نسلهای سوختهایم؟ تألیف دکتر محمد سمیعی، دانشیار گروه مطالعات ایران در دانشکدة مطالعات جهان دانشگاه تهران، بههمت نشر نی در زمستان 1400 منتشر شد.
این اثر در تیراژ 1650 نسخه، در قطع رقعی و جلد شومیز، به شمارة شابک 8- 0381- 06- 622- 978، در 296 صفحه و شش فصل و تنظیم مقدمه، نتیجهگیری، کتابنامه و نمایه منتشر شده است.
دربارة خوشبختی و راههای رسیدن به آن کتابهای زرد و عوامپسند، همچنین، روانشناسانه، اجتماعی و سیاسی بسیاری تألیف شده و در کتابنامة این اثر نیز به بسیاری از آنها اشاره شده است. وجه تمایز این اثر، مبنای تحلیلی و بیطرفانة آن در میان ایرانیان و در دوران ایران معاصر است با نقد این رویکرد که «احساس خوشبختی» یکی از شاخصهای مهم توسعه محسوب میشود. مؤلف در پی یافتن پاسخ برای این سؤال است که با توجه به نظرسنجیهای رسمی در داخل و توسط گالوپ، چرا با گذشت نزدیک به نیمقرن و تحولات و وقایع بسیار متفاوت، از 1353 تا کنون، شاخص میزان «احساس خوشبختی» در میان ایرانیان، در وضعیتی نامطلوب باقی مانده است؟ مفهوم خوشبختی و آرمانشهر، و رابطة آرمان و واقعیت چارچوب مفهومی مهم این اثر را تشکیل میدهد. مؤلف طرح راهحلهای سنجیده را وظیفة اندیشمندان هر جامعهای میداند.
در مقدمه، ده مسئلة امروز جامعة ایران مطرح شده است که بهنظر نابهسامانیهای مهم جامعة ایران برای رسیدن به خوشبختی فرض میشود: (1) تحمل جراحیهای درآور، پرهزینه و پرضرر زیبایی برای رسیدن به الگویی غربی و فاصلهگرفتن از احساس حقارت ظاهری ایرانی و غیرغربی؛ (2) رشد آمار طلاق و کاهش تعداد ازدواج؛ (3) تبعیت از مد و پوششهای دارای برند؛ (4) مهاجرت به خارج؛ (5) افزایش مراجعات به دستگاه قضایی؛ (6) فرهنگ غلط رانندگی؛ (7) جای خالی مهربانی و وظیفهشناسی در دوایر دولتی؛ (8) حاکمنبودن صداقت و خدمات پس از فروش در بخش خصوصی و بازرگانی؛ (9) دیو فساد؛ و (10) افزایش بیحد اختلاف طبقاتی. این ده مقوله در سه دستة کلی مشکلات فرهنگی- اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی جای میگیرد. اما، چگونه است که در نیمقرن اخیر که ایران با تحولات جدی در این ساختارها همراه بوده است، از دوران پهلوی تا وقوع انقلاب اسلامی و وقایع پس از آن، هیچ تغییری در وضعیت احساس خوشبختی در میان ایرانیان پدید نیامده است و هر نسلی خود را نسل سوخته فرض میکند؟ منشأ نارضایتی چیست؟
در فصل نخست اثر با عنوان «شاخصهای توسعه و احساس خوشبختی در ایران»، نخست چهار اعتراض مهم دربارة ترادف میزان توسعهیافتگی با مقدار تولید ناخالص داخلی طرح شده است: ابهام در و ناکافیبودن شاخص تولید ناخالص داخلی، قربانیشدن زندگی و رفاه افراد برای افزایش تولید و توسعة اقتصادی، بهمخاطره افتادن محیطزیست و توسعة پایدار، و هدف توسعه باید خوشبختی و کامیابی انسان باشد. مؤلف با تفکیک سه مفهوم خوشگذرانی (hedonism)، شادمانی (happiness) و خوشبختی (well-being)، نظریههای خوشبختی را به دو گونة ذهنی و عینی تقسیم کرده و به بررسی محاسن و معایب هریک پرداخته است و نتیجه میگیرد: «همواره یک انسان باید با برقرارکردن توازن در میان عناصر عینی سازگار برسازندة خوشبختی، بر اساس چشمانداز ذهنی خودش به یک تعادل برسد» (ص 40). سپس، با طرح نظریههای خوشبختی تلفیقی، «کسی خوشبخت است که هم احساس خوشبختی داشته باشد و هم عواملی که بهواسطة آن احساس خوشبختی میکند، مطلوبیّت عینی داشته باشد» (همان)، دولتها را با سیاستگذاری مناسب عامل گسترش عناصر عینی خوشبختی ذکر میکند. با این مقدمه، سه شاخص ذهنی «احساس خوشبختی»، «امید به آینده»، و «حس مثبت و منفی» را در میان ایرانیان با توجه به آمارهای داخلی و آمار گالوپ در وضعیت نامناسب عنوان کرده است، درحالیکه با شاخصهای عینی سنجش خوشبختی همخوانی ندارد. به اعتقاد مؤلف، در مورد ایرانیان، آنچه موجب نگرانی است و مبنای اصلی تألیف این کتاب را نیز تشکیل میدهد، ترکیب میزان کنونی «احساس خوشبختی» با «حس منفی» بسیار بالا و بحرانیبودن میزان «امید به آینده» است.
عنوان فصل دوم اثر «آرمان خوشبختی و واقعیت زندگی» است. وضعیت آرمانی هر فرد برای خود و برای جامعة خود رابطة تنگانگی با جهانبینی افراد و نوع برداشت آنها از واقعیت (ص 71) دارد: «هر جامعة انسانی نیز یک نظام معنایی دارد که چشمانداز آن جامعه و خوشبختی آرمانی آن را تبیین میکند. این نظام معنایی را فرهنگ مینامیم» (ص 72). سپس، با طرح تعاریف فلسفی خوشبختی، آرمانشهر خوشبختی (یوتوپیا) طرح شده است با این اشارات کلیدی که هیچکدام از خواستههای انسان نهایت ندارد؛ در کنار خواستهها، ضد آنها نیز رشد میکنند و با هم در منافات قرار میگیرند. برپایة دیدگاهی دیگر، آرمانشهر جایی تعریف شده است که در آن بهترین تعادل و توازن ممکن میان خواستههای انسان شکل میگیرد. این آرمانشهر نیز بهدلیل دانش ناقص انسان دستیافتنی نیست. لذا، نیل به آرمانشهر محال است ولی حرکت در مسیر فرضی نیل به آن مطلوب و کسب موفقیت در این حرکت، خوشبختی تعریف شده است. این نگاه به خوشبختی برپایة نظریة برآوردهشدن خواستهها تبیین شده است. مؤلف در جایجای اثر تأکید دارد که خوشبختی نباید شیئی مکتسب و فعالیتی عملگرا فرض شود، بلکه باید آن را از جنس فعالیت معناگرا دید: «فقط یک جهت فرضی است، که باید بهسوی آن حرکت کرد. وقتی به آنجا رسیدیم، متوجّه خواهیم شد که آنجا مطلوب کامل ما نبوده و هنوز باید حرکت کنیم» (ص 95). و «برای سنجش خوشبختی باید فرآیند حصول و نه صرفاً حاصل آن مورد توجّه و مطالعه قرار گیرد» (ص 97). لذا، «بر اساس نظریّة برآوردهشدن خواستهها، انسان خوشبخت کسی است که در طی فرآیند هوشمندانه، خواستههای مناسب و ارزشمندی را در یک نظام معنایی رو به کمال آرزو کند، برای رسیدن به آنها تلاش کند و با توجّه به مسائل و مشکلاتی که در راه رسیدن به خواستههایش پیش میآید، در خواستههایش و راه نیل به آنها بازنگریهای لازم را انجام دهد تا بالاخره به آنها دستیازد» (همان). وی مهمترین رکن خوشبختی را قدرت تشخیص، تصمیمگیری و کنشگری مستقل میداند.
کلیدیترین بخش این فصل ذکر سه نکتة مهم و پس از آن پرداختن به ده اختلال در فرایند «فعالیت خوشبختی» است. سه نکتة کلیدی مؤلف دربارة خوشبختی بهمنزلة فعالیت عبارت است: (1) آرمانشهر هرچند دستیافتنی نیست، ولی کلاً نمیتوان از آن دست کشید چون بخش ثابتی از وجود بشری است؛ (2) خوشبختی اجتماعی که میانگین خوشبختی همگان است، با احساس خوشبختی در یک فرد تفاوت دارد؛ (3) میزان خیلی بالای احساس خوشبختی، خود مانعی بر سر راه «فعالیت خوشبختی» است. ده اختلال برشمردة وی نیز به قرار زیر است: (1) اشتباه در تعیین آرمانشهر؛ (2) فاصلهگرفتن از فرایند عقلانی؛ (3) هژمونی ذینفعان در وضع موجود؛ (4) تعریف خوشبختی بهمنزلة شیء مکتسب؛ (5) تعریف خوشبختی عوامگرایانه؛ (6) انتخاب آرمانهای خیلی دور از دسترس؛ (7) محدودیت آزادی بیان؛ (8) مردم خود را کنشگر توسعه نمیبینند؛ (9) بحران تصمیمسازی بهدلیل وجود گسست فرهنگی و اجتماعی و تضادهای درونی؛ (10) القائات غیرواقعی و رسانهای.
در فصل سوم با عنوان «آرمانشهر فرنگی و افسانهسرایی رسانههای سرمایهداری»، با انتقاد از آرمانشهر با تجربة نوگرایی و نوسازی در غرب، تعبیر «شومشهر» بهکار رفته است. حاصل این آرمانشهر ولنگاری، غربزدگی و مصرفگرایی است.
فصل چهارم، «سراب مارکسیسم»، سه مبنای مارکسیسم (آرمانی، علمی و فلسفی) و تجربة تلخ آن در ایران و جنایات آن در تاریخ بشری نقد شده است.
پس از نقد دو آرمانشهر شرقی و غربی، مؤلف در فصل پنج اثر با عنوان «جدال آرمان و واقعیت در جمهوری اسلامی»، نخست به تحلیل سه مکتب مهم و تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران پیش از انقلاب اسلامی پرداخته است: غربگرایی، چپگرایی، و ایرانباستانگرایی. در این مکتب، خوشبختی شیئی مکتسب و در دسترس فرض میشود حال آنکه «سعادتمندی تلاشی پایانناپذیر و یک بدهوبستان ابدی است، یک کمال هرگز کاملناشدنی و یک نبرد بیپایان است» (ص 201). مؤلف با تأکید بر اینکه ایران جامعهای مذهبی بوده است، آرمانشهر اسلامی را بر بوتة نقد علمی خود قرار داده است و بر اهمیت تودههای مردم و نیروی سیاسی تودهها تأکید دارد: «تودهها در ایران بیش از آنکه با افکار نوین روشنفکران و استدلالات پیچیدة نوگرایان به حرکت درآیند، تابع روحانیّت و جلوههایی مانند فرهنگ عاشورا و نمادهای آن بودهاند که در سالهای طولانی در ضمیر ناخودآگاه آنان نقش بسته بود» (ص 206). به باور مؤلف، ایرانیان بیش از سایر فرهنگها آرمانشهرگرا هستند و بهجای اینکه خوشبختی را فعالیتی معناگرا بنگرند، شیئی مکتسب میشناسند؛ مفهوم «دال میان تهی» را بیان میدارد (مطالبهای که محتوایش دیگر مهم نیست، فقط برآوردهنشدن آن مهم است) و کنش ایرانیان را احساسی و انقلابی ارزیابی میکند. همچنین، با برشمردن نقاط قوت روحانیت شیعه، که به تفصیل در کتاب دیگر خود با عنوان نبرد قدرت در ایران؛ چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟ بدان پرداخته است، عوامزدگی، بحران فرهنگی، پویایی اندیشه و آزادی بیان را زنگ خطرهایی برمیشمرد که نقش آنها در «احساس خوشبختی» ایرانیان کلیدی است. مکتب تقلید (پذیرش کامل نظام معنایی جدید و فراموشکردن نظام معنایی خودی)، مکتب تلفیق (حفظ نظام معنایی خودی و قبول جنبههایی از نظام معنایی جدید بهطور عملگرایانه)، و مکتب تحقیق (هضم نظام معنایی جدید و بازسازی هوشمندانة نظام معنایی خودی و بازنگری در هویت و رسم زندگی در فضای جدید) سه مفهوم کلیدی مؤلف در این فصل است.
فصل ششم با عنوان «آزادی بیان در اسلام»، یکی از جنبههای بارز و متمایز این اثر با آثار مشابه دربارة خوشبختی است. گرهزدن آزادی بیان در اسلام با فریضة مهم امر به معروف و نهی از منکر خاصه در امور سیاسی و ذکر روایات و آیاتی از قرآن که تکلیف شمرده میشود، نه صرفاً حق؛ حقگویی؛ و پاسداری از آزادی بیان و احترام به نظرات دیگران، از مباحث کلیدی این فصل است. زنگ خطر مؤلف برای اسلامگرایان با اشارة وی به این مهم پیشگفته به صدا در آمده است: «اسلامگرایان، حکومت اسلام را تنها مسیر صحیح میدانند، ولی در میان خود، در اینکه الگوی حکومت اسلامی خلافت است، یا ولایت، و یا نوعی دموکراسی اسلامی، با هم اختلاف دارند» (ص 92).
در بخش نتیجهگیری، در مواجهة آرمان با واقعیت، و سه گونة شخصیتی عملگرا (خوشبختی شیئی مکتسب است)، آرمانشهرگرا (نتیجهمحور است تا فرایند محور و فعالیتمحور؛ انقلابی است و تغییری اساسی را راهحل نهایی همة مشکلات میداند؛ عوامگرایانه و احساسی است)، و آرمانشهرگرایان نقاد، گونة سوم را برمیگزیند. وی با انتقاد از اینکه «اشکال جامعة ایران، کندیِ اقدام جهت رفع نابسامانیها و حرکت در مسیر فعّالیّت خوشبختی است» (ص 264)، در حرکت نقادانه، چهار مرحلة اندیشه، سعی، یافتن خطا و تصحیح را ضروری میشمارد که پس از طی مرحلة چهارم، دوباره باید بر اساس یافتهها و تجربیّاتی که کسب کردهایم به مرحلة نخست بازگردیم. «ما راهی جز حرکت و تلاش مداوم نداریم، هیچ ‘فرمول معینی’ برای خوشبختی فردی و اجتماعی جز تلاش مداوم و پیگیر و اندیشیدن با چشمانی باز و با دیدن و شنیدن خطا و تصحیح مداوم، وجود ندارد» (ص 266). همچنین، از میان ده اختلال برشمرده در فصل دوم، بر اختلال چهارم «تعریف خوشبختی بهمنزلة شیء مکتسب»، اختلال پنجم «تعریف خوشبختی عوامگرایانه»، اختلال هفتم «محدودیت آزادی بیان»، اختلال هشتم «مردم خود را کنشگر توسعه نمیبینند»، اختلال نهم «بحران تصمیمسازی»، و اختلال دهم «القائات غیرواقعی و رسانهای» در جامعة ایران تأکید ویژه دارد.
ویژگی بارز دکتر محمد سمیعی در این اثر و آثار پیشینش، روانی و خوشخوانی اثر در کنار رویکرد تحلیلی و استدلال علمی اوست که خواننده را گامبهگام و علاقهمند به ادامه، تا سرمنزل مقصود همراه میسازد. این اثر آینهای است که ما ایرانیان میتوانیم بخشهای ناخودآگاه فرهنگی، فردی و اجتماعی خود را در مواجهه با مفهوم خوشبختی در آن بنگریم و برای رسیدن به آن، نخست از خود آغاز کنیم. همچنین، زنگ خطری است برای توجه دولتمردان و سیاستگذاران بر وضعیت کنونی ایران معاصر و ایران فردا.
در خاتمه، به نمایة اثر اشاره باید کرد که برخلاف بسیاری از سیاهههای نمایه در انتهای آثار- بدون زیرمدخل و حاوی زنجیرهای از شمارة صفحهها که با جستجوی واژگانی استخراج میشود، بدون رویکرد مفهومی و معنایی- نزدیک به چارچوب مفهومی و معنایی اثر تنظیم شده است.
زهرا جلالزاده
کارشناسیارشد زبانشناسی
دیدگاهتان را بنویسید