مصاحبه با دکتر علیاکبر علیخانی
جناب آقای دکتر علیخانی از اینکه در این شمارة خبرنامه در خدمت شماییم بسیار خرسندیم. نخستین همایش بینالمللی «صلح و حل منازعه» در 9 و 10 اردیبهشت 1398 در دانشکده برگزار شد. برگزاری دومین همایش نیز در سال 1399 پیش روست. نخست اجازه فرمایید در مورد اهمیت موضوع صلح و حل منازعه، نظر جنابعالی را بهعنوان مؤسس و رئیس «دبیرخانة دائمی همایش بین المللی صلح و حل منازعه» جویا شویم.
ابتدا از لطف سرکارعالی بابت حسن توجه به موضوع و انجام مصاحبه سپاسگزارم. اهمیت صلح و حل منازعه به اندازة اهمیت وجود انسان و هستیِ انسان و جامعه است؛ به اندازة اهمیت زندگی است. همه چیز امنیت است. تمام فعالیتها، رشد و پیشرفت انسانها و جوامع، و تمام زندگی انسانها به امنیت بستگی دارد. اگر امنیت نباشد، هیچ چیز نخواهد بود. امنیت اولین و ضروریترین نیاز انسان و وظیفة هر حکومتی است. صلح و حل منازعه به نوعی همان امنیت است. بدون صلح و توان حل منازعه، امنیتی هم وجود نخواهد داشت. اما صلح را که ارتباط وثیقی با امنیت دارد میتوان به دو نوع تقسیم کرد: نخست صلح گرم و دوم صلح سرد.
هر جامعهای برای پیمودن مسیر پیشرفت و توسعه و سعادت و رفاه حتماً به صلح گرم نیاز دارد. صلح گرم شرایطی است که اولاً، نهادها و بخشهای مختلف در داخل ساختار نظام سیاسی با یکدیگر همکاری و تعامل بالایی دارند. ثانیاً، نهادها و بخشهای مختلف نظام سیاسی با نهادهای و بخشهای غیردولتی و سمنهای داخلی، همکاری و تعامل مطلوبی دارند. ثالثاً، نظام سیاسی و حکومت با بازیگران بینالمللی- اعم از دولتها و سازمانهای بینالمللی و شرکتهای خصوصی بینالمللی- همکاری فعال و مؤثر دارند؛ و رابعاً نهادهای غیردولتی و سمنها و شرکتهای خصوصی بهآسانی با بازیگران بینالمللی تعامل و همکاری دارند.
روشن است که تحقق چهار شرط فوق به پیشزمینهها و نگرشها و شرایط ویژهای نیاز دارد. شرایطی که حکومت و جامعه از مرحلة بقا و تثبیت گذر کنند و مسئله و دغدغة اصلیشان حفظ امنیتِ جامعه و حفظ حکومت نیست، چون امنیت و بقا را تضمینشده میبینند و هیچ تهدیدی متوجه اصل حکومت و جامعه نیست. همچنین، نیازهای اولیة آن جامعه تأمین شده و مسائل روزمرة مردم حل شده است؛ در نتیجه، نگاه حکومت و مردم و نهادها و سمنها و فعالان اجتماعی به افقهای بالاست؛ یعنی، درگیر مشکلات و مسائل اولیه و روزمره یا منازعه و اختلاف با یکدیگر نیستند و به توسعه و پیشرفت و رشد و تعالیِ خود و جامعه میاندیشند و در آن مسیر قدم بر میدارند. در چنین شرایطی است که افراد و نخبگان و سازمانهای آن جامعه حضور فعال بینالمللی خواهند داشت و به عرصههای رقابت جهانی وارد میشوند. صلح گرم در دو حوزة داخلی و بینالمللی تحققپذیر است. از باب «تُعرف الاشیاء بأضدادها»، برای اینکه ضرورت و اهمیت و جایگاه صلح گرم روشن شود به تبیین صلح سرد میپردازم.
صلح سرد سطح پایینی از صلح برای حفظ بقای جامعه است. صلح سرد به معنای وجود امنیت و نبود جنگ و خشونت، و رضایت جامعه است و این را دستاورد میبینند. مسئلة اصلی در صلح سرد بقاست، و مهمترین دغدغة حکومت و فعالان اجتماعی در صلح سرد، نگهداشتن جامعه از افتادن در ورطة خشونت و ناامنی در دو بُعد داخلی و بینالمللی است. در صلح سرد، چون بقا مسئلة اصلی است، حکومت و جامعه نمیتواند بهدرازمدت فکر کند یا برنامههای عمیق و طولانیمدت برای توسعه و پیشرفت و تعالی داشته باشد. اگر نظام سیاسی و اداری کارآمد و پویا باشد، این امور روزمره و جاری بهخوبی تدبیر میشود، و اگر نباشد، همینها هم با اختلال و مشکل مواجه خواهد بود؛ ضمن اینکه در شرایط صلح سرد، اساساً نظام اداریِ پویا و کارآمد نمیتواند شکل بگیرد، و اگر از قبل نظام پویا و کارآمدی هم وجود داشته باشد، با بروز صلح سرد به ضعف و ناکارآمدی میگراید. در گسترة تاریخی و با نگاه تمدنی، صلح سرد دورة ریاضت تمدنی است. بههمین دلیل، در شرایط صلح سرد، معمولاً آثار بزرگ و ماندگار خلق نمیشود، انسانهای بزرگ و الگو از نظر علمی، ادبی، هنری، تخصصی، اجتماعی و حتی سیاسی پدید نمیآیند، و اختراعات و اکتشافاتِ شاهکار صورت نمیگیرد. در عرصة هنر و معماری، فیلم، موسیقی، بناها و نمادهای بینظیر و شگفتآور تمدنی خلق نمیشود. کشور و جامعهای با صلح سرد، حضور بینالمللی ندارد چون توان و ظرفیت رقابت بینالمللی ندارد، چون حکومت و جامعه در فکر بقای خود است و برای این بقا باید هزینههای زیادی بپردازد و بحرانهای متعددی را مدیریت کند. بههمین دلیل، منابع مالی، انسانی، انرژی، دغدغهها و امکانات برای بقای خود و مدیریت منازعات و کشمکشها صرف میشود.
در صلح سرد، کشور و حکومت، چه در بُعد داخلی و چه در بُعد بینالمللی، دشمنان بسیاری دارد که از سه حالت خارج نیست: نخست اینکه، به هر دلیلی، از قبل وجود داشتهاند یا ایجاد شدهاند، ولی حکومت نتوانسته یا نخواسته از راههای مختلف وارد شود و این دشمنی را از بین ببرد یا کاهش دهد. دوم اینکه حکومت با رفتارها و مواضع و سیاستهای خود که به هر دلیلی آن را موجه دانسته است، باعث بهوجودآمدن آن دشمنان و مخالفان شده است. سوم اینکه دشمنان بالقوه و رقبایی از قبل وجود داشتهاند که رفتارها، مواضع و سیاستهای حکومت آنها را بالفعل کرده و طرفدار را به بیتفاوت، رقیب را به مخالف، و مخالف را به دشمن تبدیل کرده است.
در صلح سرد، چه در عرصة داخلی و چه بینالمللی، بیشترِ دغدغه و توان و انرژی و منابع کشور در جهت منازعات با این و آن صرف میشود. بههمین دلیل، جایی برای پیشرفت و رشد و تعالی باقی نمیماند. انرژی و توان و منابع انسانی و منابع طبیعیِ هر جامعه و هر کشوری محدود است. وقت حاکمان و مدیران نیز بسیار محدود است و فقط میتوانند آن را روی موارد خاص و اندکی متمرکز کنند. طبیعی است که در شرایط صلح سرد که توان و انرژی و منابع و وقت در مسیر منازعه صرف میشود، برنامهها و مسیرهای دیگر مغفول میماند. در چنین شرایطی، ممکن است در برخی موارد و حوزهها پیشرفتهای برجسته و موردی اتفاق بیفتد، اما این، با پیشرفت همهجانبه و توسعة پایدار تفاوت دارد و اساساً مهمترین نوع توسعه و پیشرفت، توسعة انسانی و اجتماعیِ همهجانبه است که معمولاً در صلح سرد یا اتفاق نمیافتد یا در سطح پایین و جزیرهای اتفاق میافتد. در چنین شرایطی، ممکن است سعی شود برای پرکردن خلأها یا توجیه رفتارها یا ایجاد رضایت، برنامههای بلندپروازانه یا حتی مطلوب برای آینده تدوین، و آیندهای ایدهآل و درخشان ترسیم شود، ولی این به معنای محققشدن آن نخواهد بود، چون طبق قواعد «علّی و معلولیِ» اجتماعی، در شرایط صلح سرد امکان تحقق آنها وجود ندارد. هم رشد و پیشرفتِ همگام با جهان، و هم آیندة درخشانِ هر ملت و جامعهای، تابع شرایط «علّی و معلولی» خود است، نه به ارادة افراد و گروهها و دولتها. سنت الهی در نظام خلقت و نظام علّی و معلولیِ حاکم بر جوامع بشری و نظامهای سیاسی، همانند «حُسن و قبح ذاتی» در تمام جهان کمابیش یکی است. برای مثال، متفکران قبل از اسلام بحث میکردند که جنگ و خشونت و ظلم موجب ویرانی جوامع و گسیختگی امور میشود و صلح، آرامش و پیشرفت و سازندگی بهدنبال دارد. در فرمایشات امام علی (ع) نیز بهطور مکرر و بهانحای مختلف همین نکته بهصراحت آمده است. امروز نیز همین منطق و ایده در قالب نظریههای متعدد در حوزة علوم سیاسی و علوم اجتماعی و مدیریت بحث میشود. رشد و پیشرفتها یا بدبختیها و عقبماندگیها در چارچوب همین سنتها و قواعد و قوانین کلی ایجاد میشود که یکی از مهمترین آنها صلح یا منازعه است. بنابراین، در شرایط صلح سرد، حکومتها و ساختارهای اداری و نهادها قادر به حل مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، و نظایر آن نیستند. بههمین دلیل از آن گذر میکنند. مسائل حلنشده باقی میمانند و بهانحای مختلف در طول زمان خود را بازتولید و بازیابی میکند و با انباشته شدن، مسائل به بحران تبدیل میشود. وقتی بحران بالقوه شکل گرفت، ظهور بحران دلیل نمیخواهد بلکه علت میخواهد. دلایل آن ریشههای چند دههای در گذشته دارد. علت یعنی جرقهای که بحران را آشکار یا بالفعل میکند و این جرقه هر چیز خوب یا بد، یا مثبت و منفی میتواند باشد. در نتیجه، وظیفه و کار ویژة اصلی حکومت در شرایط صلح سرد، میشود مدیریت بحرانها که برخی کوچک و محدود و محلی، برخی ملی، برخی منطقهای و برخی بینالمللی است.
حکومتی که در شرایط صلح سرد با این همه بحران روبهروست طبیعی است که مسئلة اصلیاش بقای خودش است و در این مرحله است که لاجرم و ضرورتاً نظامیان و نیروهای امنیتی اهمیت بیش از حد پیدا میکنند و وارد عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و رسانهای میشوند، یا بهطور مستقیم در مدیریت بحرانها دخالت میکنند. این امر همانند مسکّن، اوضاع را بهتر میکند و بحران را میخواباند ولی حل نمیکند، اما بهتدریج خود به پدیدهای تبدیل میشود که در درازمدت بحرانها و ناکارآمدی کل نظام سیاسی و اداری را بهطور مضاعف و تصاعدی تشدید خواهد کرد و در نهایت امنیت را با عمق و گسترة بیشتری به خطر خواهد انداخت. صلح سرد لرزان و در معرض فروریختن است. صلح سرد آخرین مرزهای بقای هر حکومت و جامعهای است و بهشدت آسیبپذیر است. بههمین دلیل، هر جامعه و حکومتی باید با جدیت و عقلانیت تلاش کند به هر قیمتی و بهسرعت از مرحلة صلح سرد بگذرد و با ورود به صلح گرم حاشیة امنیتی برای خود ایجاد کند.
صلح سرد برای جوامعی که دولتسازی در آنها صورت نگرفته یا دهههای متمادی با جنگ داخلی و آشوب روبهرو بودهاند مطلوب است، چون مرحلهای بهعنوان دورة گذار به صلح گرم است؛ اما، برای جوامعی که قبلاً در آنها دولتسازی صورت گرفته و جامعه به مدنیت گذر کرده و نهادها و رویههای مستقرند و شرایط نسبتاً خوب برای پیشرفت داشته، بسیار خطرناک و نگرانکننده است. حکومت و حاکمان و فعالان سیاسی- اجتماعی در چنین جامعهای باید تلاش کنند بهسرعت و به هر قیمتی از صلح سرد عبور کنند و به صلح گرم برسند.
اگر ممکن است شاخصها و پیامدهای صلح سرد و صلح گرم را نیز بفرمایید.
در اینجا شاخصها و پیامدها هر دو به نوعی یکی است؛ یعنی، همان شاخصهایی که نشان میدهد در جامعه صلح گرم یا صلح سرد حاکم است، همانها پیامدها و نتایج وجود صلح سرد و صلح گرم نیز هست. مهمترین شاخصهای صلح گرم در حوزة داخلی عبارت است از نخست پرهیزِ بخشهای مختلف حاکمیت و جناحها و گروههای سیاسی از تخطئه و تضعیف و حذف یکدیگر، و اقدام به همکاری در جهت اهداف ملی و پایهای جامعه. طبیعی است که هر حزب و گروهی بهدنبال موفقیت خودش و غلبه بر رقیب باشد، اما نه به هر قیمتی، بلکه با رعایت قواعد بازی، و در چارچوبِ اصول و قواعد روشن و از پیش توافقشده با همة بازیگران. دوم، پایبندی و اصرار همة بازیگران سیاسی بر برخی اصول بهمثابة خط قرمز در همه حال، مثل منافع ملی، شایستهسالاری، تخصصگرایی و حجتبودن نظر متخصصان، و مواردی از این قبیل که کمرنگشدن و به حاشیه رفتن آنها را در پی دارد و به همه و کل کشور آسیب میزند. سوم، اصلبودن گفتگو برای حل مشکلات و مسائل بین بخشهای مختلف داخل حاکمیت از یکسو، و حاکمیت با سمنها و مردم و مخالفان و دشمنان داخلی از سوی دیگر. چهارم، استقلال و بیطرفی قوة قضاییه و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی. قوة قضاییه باید فقط دغدغة تحقق عدالت را داشته باشد و نیروهای نظامی و انتظامی دغدغة امنیت. هر دوی اینها باید بهشدت از ورود به موضوعات و مجادلات و گرایشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و رسانهای بپرهیزند و فقط دغدغة اقتدار و امنیت و تمامیت ارضی کشور را داشته باشند.
مهمترین شاخصهای صلح گرم در حوزة بینالمللی عبارت است از نخست ایجاد روابط دوستانه و همکاری با نظام بینالملل و با هر کشوری که همکاری با آن میتواند کشور را در جهت رسیدن به اهداف پیشرفتطلبانه و تعالیخواهانة آن کمک کند و منافع ملی کشور را به بهترین نحو و در بیشترین حد تأمین نماید. دوم، درک نظام بینالملل و معادلات و قواعد حاکم بر آن بهمنزلة واقعیت، فارغ از هر گونه قضاوت ارزشی. نظام بینالملل، ساختار و ویژگیهای خاص خود را دارد که باید فهمیده شود؛ با تمام خوبیها و بدیها، نقاط مثبت و منفی، و قواعد و فرایندهای عادلانه و ناعادلانهاش. قبل از هر گونه تصمیم و کنش، درک همین وضعیت موجود، خودش موضوعیت دارد. سوم، درک نظاممندی نظام بینالملل، و پویا و فعال عملکردن نه منفعل بودن. برای داشتن صلح گرم باید درک کرد که جهان به یک سیستم هوشمند تبدیل شده است و بهآسانی توان فشار بر برخی اجزای خود یا تغییر یا حذف آن را دارد، به همین دلیل در این سیستم باید پویا و فعال و تأثیرگذار عمل کرد نه منفعل و ضعیف. حتی باید بخشهای مختلف این سیستم را در جهت اهداف و منافع خود بهخدمت گرفت. قدم اول برای پویا و فعال عملکردن، شناخت این سیستم است و قدم دوم اقدام در قالب قواعد حاکم بر آن حتی برای نفی و تغییر، و قدم سوم تعامل با آن. و این هر سه گام مبتنی بر صلح گرم است.
اما در خصوص شاخصها و پیامدهای صلح سرد، در پاسخ مفصل قبلی دربارة صلح سرد، برخی شاخصها و پیامدهای آن کمابیش قابلمشاهده است، با این حال بهاجمال اشاره میکنم. مهمترین شاخصها و پیامدهای صلح سرد در عرصة داخلی عبارت است از: نخست نگاه بدبینانه، خصمانه و حذفی احزاب و جناحهای سیاسی به یکدیگر؛ دوم رواجِ اتهام، تهمت و تخریب و استقبال بخشهایی از جامعه از آن؛ سوم غیریتسازی و مرتب تنگترکردن دایرة خودی؛ چهارم گسترش عوامگرایی، سطحینگری، و شعارگرایی؛ پنجم به حاشیه رفتن متخصصان و دانشمندان و خردمندان و بزرگان جامعه، و بهمیدانآمدن مدرکداران غیرمتخصص و کمسواد و افراد کمتجربه؛ ششم ظهور تدریجیِ نوعی افراطیگری؛ هفتم امنیتیشدن فضا و مهم و قابلاتکاشدن نظر نظامیان و نیروهای امنیتی؛ هشتم بدگمانی و به همه چیز مظنون و مشکوک بودن، بهخصوص اگر به نوعی مرتبط با خارج باشد.
مهمترین شاخصهای صلح سرد در عرصة بینالمللی عبارت است از نخست، شکلگیری نوعی بدبینی فراگیر بینالمللی نسبت به کشور دارای صلح سرد؛ دوم، تلاش گستردة رسانههای بینالمللی برای تخریب وجهة آن کشور و مشوّه جلوه دادن چهرة آن؛ سوم، تلاش گروههای مخالف و اپوزیسیون خارجنشین برای تخریب وجهة کشور و خدشهدارکردن حیثیت آن با حمایت برخی دولتها، رسانهها، و مؤسسات خارجی؛ چهارم، وجود سوءتفاهمها و تصویرهای نادرست در نظام بینالملل از کشور دارای صلح سرد و ناتوانی آن کشور در رفع سوءتفاهمات و اصلاح ذهنیتهای غلط؛ پنجم، مهم و تأثیرگذار نبودن آن کشور در تعاملات و معادلات و معاملات بینالمللی؛ ششم و در نتیجة موارد قبل، نگاه بدبینانة آن کشور به جهان و نظام بینالملل؛ هفتم، داشتن تصویری از غربِ دورة استعمار و تصمیمگیری بر اساس آن؛ هشتم، مشکوک و مظنون دیدن بیش از حد روابط خارجی و تعاملات بینالمللی.
چگونه میتوان از صلح سرد به صلح گرم گذر کرد؟
صلح سرد و صلح گرم تقریباً دو فضای گفتمانی و عملی متفاوت است. بههمین دلیل، نگرشها، قواعد، سیاستگذاریها، و راهبردهای حاکم بر این دو نیز متفاوت است. برای گذار از صلح سرد ابتدا باید نگرشها، و سپس سیاستها و راهبردها تغییر یابد. مهمتر و تعیینکنندهتر از همه، تصمیمگیرندگان یعنی مدیران و نخبگان سیاسی هستند. معمولاً بازیگران سطوح میانی و پایین صلح سرد نمیتوانند به سمت ایجاد صلح گرم بروند.
تفاوتهای دو فضای گفتمانیِ صلح سرد و صلح گرم به این شرح است: نخست در بازیگران؛ در صلح سرد اغلب بازیگران و میدانداران، بهخصوص در سطوح میانی و پایین دو دستهاند: دستة اول افراد متوسط از نظر تجربه و تخصص و ضریب هوشی، و دستة دوم نظامیان. اما در صلح گرم، بازیگران و میدانداران، افراد نخبه و متخصص و باتجربه و دارای ضریب هوشی بالایند. دوم در مسئله؛ چنانکه گفتیم مسئله و دغدغه در صلح سرد حفظ امنیت است، در حالی که در صلح گرم جامعه از این مرحله عبور کرده و مسئلۀ آن پیشرفت و تعالی همگام با نظام جهانی است. سوم در هدف؛ در صلح سرد هدف طرد و حذف رقیب یا طرف منازعه است، چون او را منحرف و باطل و مخل و آسیب و تهدید میبیند؛ ولی در صلح گرم، هدف حل منازعه و توافق و همکاری است، چون رقیب یا طرف منازعه را- فارغ از بدی و خوبی- واقعیتی میبیند که حذفشدنی نیست و چارهای جز تعامل با او وجود ندارد، در نتیجه کوشش میکند تهدید و آسیب را به فرصت تبدیل کند و حتی از وجود رقیب و مخالف در جهت منافع خود بهره ببرد یا با توافق و همکاری، بازی بُرد بُرد رقم بزند. چهارم در فضای رسانهای و تبلیغی؛ به این معنا که فضای عمومی مورد نیاز برای شرایط صلح سرد، فضای احساسی و عوامگرایانه، و توجه به ظواهر و مناسک و تودهگرایی است، در حالی که در صلح گرم فضای غالبِ رسانهای، عقلانیسازی جامعه و آموزش عمومی مردم برای احترام به حقوق یکدیگر، حفظ محیطزیست، رعایت مقررات، احترام به سالمندان، ارتقای سطح فرهنگ جامعه و مواردی از این قبیل است. پنجم در ابزارها و ملزومات؛ ابزارها و ملزومات صلح سرد، ظهور و بُروز انواع گروههای فشار، قهرمانسازی و قهرمانبازی، تقدسسازی و تقدسزایی، نوچهپروری، عوامگرایی و مواردی از این قبیل است. اما مؤلفههای مورد نیاز برای صلح گرم، تخصص، دانش، عقلانیت و فهم عمیق شرایط داخلی و بینالمللی است که فقط از اهل فن و متخصصان بر میآید.
در مراسم افتتاحیة نخستین همایش «صلح و حل منازعه» سخنرانی بسیار تأثیرگذاری با نام و یاد شهدا و قربانیان جنگ و تروریسم آغاز کردید. در بخشی از سخنرانی خود فرمودید: «بیتردید، امنیت بدیهیترین، ضروریترین و مهمترین نیاز انسان است؛ و باز هم بیتردید، یکی از مهمترین چالشهای جهان امروز ما، تندروی، افراطیگری، جنگ، خشونت و ترور، بهدلایل مختلف، از جمله به اسم دین است. قرآن بهشدت در مورد خشونت و خونریزی هشدار میدهد و حتی کشتهشدن یک نفر را مجاز نمیداند.» سپس، به مسئولیت اجتماعی دانشگاه در قبال این مسئله اشاره داشتید. بهعنوان کسی که در جریان جنگ تحمیلی حضور فعالی داشتید و امروز بهعنوان استاد دانشگاه، از رسالت این نهاد و نقش آن در ترویج صلح و تجربة این دو مقطع مهم زندگی خود توضیح میفرمایید.
اساساً فلسفة وجودی دانشگاه ایجاب و ایجاد است. هدف از وجود دانشگاه سازندگی و خلاقیت و حل مسائل اجتماعی است. دانشگاه درست شده تا مستعدان و هوشمندان جامعه را در فرایندهای آموزشی، به متخصصان و نخبگان تبدیل کند تا این متخصصان و نخبگان جامعه را بهسوی توسعه و پیشرفت و تعالی ببرند و مشکلات و مسائل را در عرصههای مختلف و سطوح گوناگون حل کنند. دانشگاه باید اولاً، در قبال مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعة خودش حساس باشد. ثانیاً، برای حل مسائل اجتماعی و فرهنگی صاحب ایده و نظریه و راهکار باشد. و ثالثاً، قدرت و توان و اختیارات و مسیرهای قانونی برای ایفای نقش در جهت حل مشکلات را داشته باشد. گاهی مورد اول وجود دارد ولی دو مورد دیگر غایب است. گاهی مورد اول و دوم کمابیش وجود دارد ولی مورد سوم وجود ندارد. من به همة دانشگاههای موجود در کشور کاری ندارم، چون برخی از آنها از نظر استانداردها و سطح علمی بسیار پایین است، اما در دانشگاههای برجسته و سطح بالای کشور و از جمله در دانشگاه تهران، مورد اول و دوم تاحد زیادی وجود دارد ولی سازوکارهای ساختاری و نظاممند تعریفشده و قانونی برای ایفای نقش آنها، و ارتباط با دستگاههای اجرایی و مدیران وجود ندارد. در نتیجه ما هم در همان حدی که میتوانیم و امکان دارد قدم برمیداریم.
یکی از آسیبهایی که امروز جامعة ایران را در تمامی سطوح از خانواده و فامیل و مدرسه و محله، تا نهادهای اجتماعی و سازمانهای دولتی و احزاب و گروههای سیاسی تهدید میکند، ناواردی و پایینبودن سعة صدر و قدرت تحمل، و ضعف توان تعامل و گفتگو و توافق است. این مشکل از کوچکترین نهاد اجتماعی، یعنی خانواده، تا بزرگترین نهاد که دولت باشد بهروشنی خود را نشان داده است. معمولاً مسائل در جامعة ایران حل نمیشود، بلکه مزمن میشود؛ چه در سطح خانواده و مدرسه، و چه در سطح نهادهای اجتماعی و نظام اداری و احزاب و گروههای سیاسی. اختلافات در سطوح و بخشهای مختلف مدیریت حل نمیشود، بلکه مسکوت گذاشته میشود. بههمین دلیل، همیشه نارضایتی بالاست و معمولاً افراد احساس خوشبختی و رضایت نمیکنند. مدیران اداری معمولاً با اتوریته و ابزارهای قانونی و از بالا به پایین و با امر و دستور مدیریت میکنند، نه با تعامل و عقل جمعی و مشورت و رضایت زیرمجموعه. بههر حال، وظیفة دانشگاه و مسئولیت اجتماعی دانشگاه ایجاب میکند، بهصورت تخصصی در صدها زمینة جزئی در موضوعات فوق وارد پژوهش و تولید دانش و آموزش شد و مسائل را بهتدریج و یکییکی مطرح کرد و برای کاهش آن راهحل ارائه داد. امیدواریم در ساختارهای خارج از دانشگاه و در دستگاههای اداری و اجرایی نیز ارادههای قویتری برای درک و حل مسائل با همکاری دانشگاه وجود داشته باشد.
تجربة هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با حمایت همهجانبه اروپا و آمریکا همراه بود، بهرغم دستاوردهای ارزشمند آن، تجربة بسیار تلخی بود و جامعة ایران بهترین و شایستهترین فرزندان و استعدادها و نیروهایش را از دست داد و خسارتهای زیادی بهبار آمد، بهگونهای که بیش از سی سال پس از جنگ، هنوز مشکلات اولیة روستاها و شهرهای مرزی و درگیر جنگ، از جمله آبادان و خرمشهر، حل نشده است. فقط یک فرد بیخرد و خودخواه و متوهم و متکبری مثل صدام میتوانست چنین جنگی را بر ایران تحمیل کند و موجب شود هشت سال دو ملت ایران و عراق یکدیگر را بکشند و زیرساختهای همدیگر را نابود کنند. البته، ما باید دفاع میکردیم و امروز وجود ایران و استقلال و تمامیت ارضی آن مرهون حماسهها و جانبازیهای بهترین فرزندان این ملت در دورة هشت سال دفاع مقدس است. اما، ای کاش آن جنگ نبود و این همه نیرو و توان برای پیشرفت و سازندگی صرف میشد. برای متخصصان و صاحبنظران مسلم است که هر جنگی، تأکید میکنم هر جنگی، باخت باخت برای دو طرف است. اگر هم بُردی و دستاوردی حاصل میشود این بُرد در فضای کلی باخت است. بههمین دلیل آیات متعدد قرآن مسلمانان را از جنگ و منازعه بر حذر میدارند و امام علی(ع) مؤکداً بر صلح پای میفشارند و گرایش به جنگ و خشونت را منع میکنند. در کشور عراق نظامیان قدرت داشتند که در رأس آنها صدام بود و باعث شد این جنگ ویرانگر و جنگهای دیگر ایجاد شود. اگر در جامعة عراقِ آن روز دانشگاهها حضور میداشتند و میتوانستند نقشی ایفا کنند و به مسئولیت اجتماعی خودشان بپردازند، چنین جنگ مخربی با آن همه هزینه و کشتار ایجاد نمیشد.
ارزیابی شما از برگزاری نخستین همایش چیست؟
طبعاً درست این است که دیگران ارزیابی کنند و نظراتشان را بفرمایند. بازخوردهایی که ما از همکاران مختلف و شرکتکنندگان داخلی و خارجی همایش نخست داشتیم با درجههای مختلف همه مثبت بود و البته نظرات تکمیلی برای بهترشدن نیز وجود داشت. بههر حال، نخستین همایش توانست در وهلة اول فضای علمی و تخصصی کشور را در حوزة مطالعات صلح و حل منازعه تحت تأثیر قرار دهد. دوم اینکه پژوهشگران و علاقهمندان این حوزه را از سراسر کشور دور هم گرد آورد و آنها را به هم بشناساند. سوم، با انتشار حدود سیصد چکیده در کتاب همایش، حجم عظیمی از موضوعات و ایدههای علمی را به درون جامعة علمی پرتاب کرد و اینها بهتدریج موضوع تحقیق و مقاله و پایاننامه در سطوح مختلف خواهد بود. چهارم اینکه مباحث جدی و تبادلنظرهای علمی در نشستهای عمومی و تخصصی صورت گرفت و رشد و ارتقای علمی برای شرکتکنندگان را در پی داشت. پنجم اینکه توجه بسیاری از استادان و پژوهشگران و مدیران کشور به اهمیت و ضرورت موضوع صلح و حل منازعه جلب شد. ششم اینکه حدود پانزده شرکتکنندة خارجی همایش که همه از استادان و پژوهشگران بودند و بهطور کامل با هزینههای خودشان آمده بودند اذعان میکردند که نگاهشان نسبت به ایران کاملاً عوض و مثبت شد، در حالی که تصورشان از جامعه و مردم و دانشگاههای ایران، جامعه و شرایطی عقبمانده و بسته بوده است. هفتم اینکه ما یک نشست به زبان انگلیسی داشتیم که شلوغترین و پربارترین نشست ما بود. در این نشست استادان خارجی و دانشجویان و استادان ایرانیِ انگلیسیدان حضور داشتند و اتفاقاً بیشتر مقالات را هم پژوهشگران ایرانی به زبان انگلیسی ارائه کردند. در این نشست هم رقابت و تبادلنظر واقعیِ بینالمللی شکل گرفت، و هم شرکتکنندگان خارجی از دیدگاههای پژوهشگران ایرانی آگاه شدند و پرسشهایشان را مطرح کردند. هشتم اینکه در مجموع همایش توانست گفتمان صلح و حل منازعه را در کشور تقویت کند. و نهم اینکه دانشجویان و استادان و پژوهشگران سراسر کشور دانستند که از این پس یک دبیرخانة دائمی و مرکز علمی در موضوع صلح و حل منازعه وجود دارد که میتواند محل رجوع و ابراز نظر آنها باشد.
اما یک عیب یا نقطة ضعف بزرگی که داشتیم این بود که از شصت مقالة کامل که به دبیرخانة همایش واصل شد فقط چند مقاله قابل چاپ بود و استانداردهای مورد نظر ما را داشت. البته، کارکرد و سطح همایش با کارکرد و سطح مقالاتی که در قالب کتاب منتشر میشود تفاوت دارد. ما تأکید داریم که اگر آثاری در دبیرخانة همایش و به اسم دانشگاه تهران منتشر میکنیم، حتماً دارای نوآوری علمی باشد و در حد استاندارد دانشگاه تهران نوشته شده باشد و میخواهیم حد و استاندارد دانشگاه تهران هم در سطح بینالمللی باشد. البته، اغلب آن مقالات خوب بود و در برخی مجلات قابلچاپ است، ولی در حد استانداردهای علمیِ ما نبود.
مهمترین مشکلات در برگزاری چنین همایشهایی از نظر شما چیست و چگونه میتوان این مشکلات را به حداقل رساند؟
در برگزاری چنین همایشهایی ممکن است هر کسی مشکلات خاص خودش را داشته باشد. بستگی دارد که چه سازمانی و با چه اهداف و انگیزههایی برگزار میکند. ما در دانشگاه در این زمینهها تجربه و تخصص داریم و بخشی از کار و وظیفة ماست. بنابراین، ممکن است جنس مشکلات سازمانی غیردانشگاهی که بخواهد چنین همایشهایی را برگزار کند با جنس مشکلات ما متفاوت باشد. ما عمدتاً دو مشکل داریم. نخست مشکل مالی، چون دانشگاه برای برگزاری همایش هیچ بودجهای ندارد و باید روی پای خود بایستد، و این بسیار سخت است، چون هزینهها بالاست و حتی حداقلها هم به بودجه نیاز دارد. البته، قانونگذار دانشگاه را ارجاع داده به همکاری با سازمانهای دولتی و دستگاههای اجرایی تا از بودجة آنها استفاده شود. سازمانها و مؤسسات هم معمولاً استقبال نمیکنند و بیشتر دنبال روزمرهگیها و امور جاری خودشان هستند تا ایجاد فضای بانشاط علمی و تولید دانش و گفتمانسازی.
مشکل دوم ما در گرفتن ویزا برای شرکتکنندگان خارجی است. فرایندهای اداری برای ویزا چه در دانشگاه و چه در وزارت علوم و ارگانهای ذیربطِ خارج از آن، پیچیده و پردردسر است. دلیل اصلی این است که کلاً نگرش حاکم بر سیستم ویزادهی روزآمد و مبتنی بر شناخت نظام بینالملل و روابط جهانی در دنیای امروز نیست. در بهترین وضعیت این نگرش مربوط به دورة جنگ سرد یعنی حدود پنجاه سال پیش است. امروزه، اغلب کشورهای جهان در قراردادهای متقابل کلاً ویزا را حذف کردهاند. اما اینکه میفرمایید چگونه میتوان این مشکلات را بهحداقل رساند، ابتدا این شعر را یادآور میشوم که:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولی به خون جگر شود
میشود مشکلات را کاهش داد یا حل کرد، ولی میزان وقت و انرژی و توانی را که ما باید برای کارهای مهم و اساسی مثل ارتقای علمی، تولید دانش، نگارش کتاب و مقاله و بالابردن کیفیت آموزش و برگزاری کارگاه صرف کنیم، باید برای حل مشکلات اداری و تأمین مالی صرف کنیم؛ یعنی، درگیر کار «گِل» بشویم، و این به این معناست که نظام اداری ناکارآمد آسیب زیادی به بخش علمی وارد میکند.
با توجه به تجربة برگزاری نخستین همایش، در دومین همایش پیش رو چه برنامههایی در دست دارید؟
برنامههای همایش تقریباً در یک روال و سیاق است و همان برنامههای سال گذشته را پی میگیریم، اما طبیعی است که هم بهلحاظ محتوایی و علمی دنبال ارتقا باشیم و هم بهلحاظ شکلی و نحوة برگزاری. در قسمت اول تلاش خواهیم کرد از استادان برجستهای دعوت کنیم و مباحث نشستها را بهسمت عمیقتر و کاربردیترشدن هدایت کنیم. همچنین، همة نشستها را با پویایی و نشاط علمی برگزار کنیم. در بخش دوم هم حتماً تلاش میکنیم نظم و دقت و سرعت بیشتری در بخش اداری و اجرایی همایش حاکم باشد. نکتة مهم دیگر برگزاری کارگاههای پژوهشی در موضوع حل منازعه است. در همایش نخست، یک کارگاه را با حضور صاحبنظرانی از کشور دانمارک برگزار کردیم. در همایش دوم هم همین کارگاه را بلافاصله روز بعد از همایش با زمان بیشتر و کیفیت بالاتری برگزار خواهیم کرد.
جنابعالی کتابی دارید با عنوان خرد خفته. در این اثر به نقش دین، از جمله دین مبین اسلام در بیداری خرد انسانها و تعامل دوسویه میان فلسفه و حکمت سیاسی با سیاست عملی در چارچوب آموزهها و فرهنگ و تمدن اسلامی به تفصیل پرداختهاید. به نظر شما نقش دین و اخلاق در سلامت زندگی افراد و پرهیز از خشونت چیست و چگونه از فرد به جامعه تسریپذیر است؟
اساساً فلسفۀ «ارسال رسل و انزال کتب» بهدلیل زیست اخلاقی انسانها و سلامت نفس آنها بوده است. اساس ادیان الهی، بهخصوص اسلام، اخلاق، محبت و دوستی، و تکریم کرامت انسانی است. کرامت انسانی مبنای تعامل با تمام انسانها و حتی پاسداشت حقوق حیوانات و گیاهان و طبیعت است. از سوی دیگر، مبنای اسلام، در مقام دین، فهم و معرفت و دانش است، چون ایمان و اعتقاد امری قلبی و درونی است و بر معرفت و نگرش انسانها مبتنی است. بنابراین، اگر بگوییم ذات دین با هر گونه خشونت متباین و متضاد است، سخن درستی گفتهایم. همة پیامبران آمدند تا به انسانها عشق بورزند و محبت کنند و آنها را هدایت کنند. هیچ پیامبری، بهخصوص پیامبر اسلام (ص)، نیامد که بجنگد و خون بریزد. هر گونه جنگ و خشونت با ذات نبوت و هدایت در تضاد و تناقض است. تمام مختصر جنگهای پیامبر اسلام (ص) دفاعی بوده است و آن حضرت و یارانش مجبور بودند از خودشان دفاع کنند. تمام آیات جنگ و جهاد در قرآن دفاعی است و هیچ آیهای اجازة شروع هیچ جنگی را به هیچ دلیلی به مسلمانان نمیدهد، ولی آنها را به دفاع از خود فرامیخواند. دلایل و مستندات این سخنان را در کتاب اسلام و همزیستی مسالمتآمیز روشن کردهام.
اما آنچه ما در عمل میبینیم و گفته میشود این است که همیشه در طول تاریخ و از جمله امروز، خود ادیان و از جمله اسلام مسبب خشونت و خونریزی است. در اینجا باید تعبیر را اصلاح کنیم. آیا دین خشونت میورزد و منازعه درست میکند؟ یا پیروان و منتسبان به دین؟ اسلام مجموعهای از آموزهها و دستورات است که در قالب قرآن و سنت به دست ما رسیده است. در اصل این پیروان اسلام و یا همان مسلمانان هستند که به اسم دین و با استناد به دین خشونت میورزند. حدود چهل سال است در افغانستان گروههای متعددی همه به اسم اسلام، با انگیزة الهی و به امید پاداش اخروی با یکدیگر میجنگند و خون یکدیگر و مردم بیگناه و کودکان و زنان را میریزند، و در پی حذف و نابودی یکدیگرند و این کار را اطاعت از امر الهی میپندارند. خونریزیها و جنگها و بمبگذاریهای طالبان و القاعده و داعش از حد بیرون است و همه به اسم اسلام و با استناد به آیات قرآن صورت گرفته است. در کتاب اسلام و همزیستی مسالمتآمیز نشان دادهام که هیچکدام از اینگونه تفکرات و اعتقادات و اقدامات ربطی به اسلام ندارد. در اصل افراد و گروهها و جناحهای سیاسی در جهت منافع و خواستهای خود از اسلام استفادة ابزاری میکنند. آنچه در جهان اسلام و خاورمیانه غایب است و در کتاب خرد خفته آن را بحث کردهام «عقلانیت» و «خردمندی» است. اما قضیه فقط به اینجا ختم نمیشود. اگر با نبود عقلانیت و خردمندی جامعه به نقطة صفر میرسید، مسئله این قدر بغرنج و پیچیده نمیشد. فاجعه زمانی رخ میدهد که جهالت و نادانی که با تعصب و کوتهبینی و حقارت عجین است، جای عقلانیت و خردمندی را میگیرد و جامعه و نظامها و نهادها را به زیر صفر میبرد و به قعر میفرستد. اگر شرایط در همین مرحله و حد باقی میماند، باز فاجعه کمتر بود، اما فاجعة عظیمتر و عمیقتر زمانی روی میدهد که آن جهالتِ خودمنحط جامعه را به قعر ببرد، رنگ و بوی قداست و تکلیف به خود بگیرد و به قرآن و سنت استناد شود و حتی خود را سخنگوی آنان بپندارند و بهنحوی ناگفته در جایگاه خدا و رسول خدا(ص) بنشینند. القاعده و داعش و بوکوحرام و جیشالعدل و جیشالنصره و دهها گروه دیگر در چنین فضای گفتمانیای پدید میآید و قابلفهم میشود.
اما اینها فقط گروه اندکی از مسلمانهایند که جنگ و خشونت را به اسلام منتسب میکنند و بهخاطر خدا خشونت میورزند، چون اسلام را با منافع سیاسی خودشان در قالب گروهها و احزاب و جناحها گره زدهاند و از آن استفادة ابزاری میکنند. بقیة یک میلیارد و چندصد میلیون جمعیت مسلمان جهان، چنین تلقی و تفسیر خشونتآمیزی از اسلام ندارند. در نتیجه با صلح و سلامت، با یکدیگر و سایر مردمان غیرمسلمان همزیستی مسالمتآمیز دارند. امروزه، مسلمانان و شیعیان در اروپا و آمریکا مساجد و مراکز و مجامع و مراسم ویژه و مورد علاقة خودشان را دارند و در آن جوامع که اساساً غیرمسلماناند کسی مانع آنها نمیشود، و آنها نیز با سایر ادیان همزیستی مسالمتآمیز دارند.
پرسش آخر اینکه با توجه به وضعیت کرونایی جهان، آیا همایش شما طبق برنامة اعلامشده برگزار خواهد شد؟
چنانکه استحضار دارید ایران و جهان در وضعیت بسیار استثنایی است. تمام تجمعات ممنوع و تمام مسافرتها و پروازهای بینالمللی متوقف است. تا جایی که ما از اهل فن پرسیدیم تا موعد همایش یعنی 19 و 20 خرداد، اگر هم مشکل تا حدی حل شده باشد، ولی کامل حل نمیشود. ضمن اینکه ما باید بخشی از کارها را از یکی دو ماه قبل انجام بدهیم. بنابراین، تعویق همایش امری گریزناپذیر است. تعویق دو سه ماهه هم با تعطیلات تابستانی دانشگاهها تلاقی میکند و وقت مطلوبی نیست. بنابراین، تاریخ جدید دوشنبه و سهشنبه 3 و 4 آذر 1399/ 23 و 24 نوامبر 2020 است.
از اینکه وقت خود را به این شمارة خبرنامه اختصاص دادید، بسیار سپاسگزاریم و برای شما در مسیر پیشرو آرزوی موفقیت داریم.
دیدگاهتان را بنویسید